زیارت
دور از حریمتان به غم ام مبتلا ولی ..... ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 

ابر و ابريشم و عشق
هزار و يك اسم داري و من از آن همه اسم  «لطيف» را دوست تر دارم كه ياد ابر و ابريشم و عشق مي افتم. خوب يادم هست از بهشت كه آمدم، تنم از نور بود و پر و بالم از نسيم. بس كه لطيف بودم ، توي مشت دنيا جا نمي شدم. اما زمين تيره بود. كدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به سختي اش گرفت و دستم به تيرگي اش آغشته شد. و من هر روز قطره قطره تيره تر شدم و ذره ذره سخت تر. من سنگ شدم و سد و ديوار. ديگر نور از من نميگذرد، ديگر آب از من عبور نمي كند ، روح در من روان نيست و جان جريان ندارد.
حالا تنها يادگاري ام از بهشت و از لطافتش، چند قطره اشك است كه گوشه دلم پنهانش كرده ام، گريه نميكنم تا تمام نشود، مي ترسم بعد از آن از چشمهايم سنگ ريزه ببارد.
يا لطيف! اين رسم دنياست كه اشك، سنگريزه شود و روح، سنگ و صخره؟ اين رسم دنياست كه شيشه ها بشكند و دل هاي نازك شرحه شرحه شود؟
وقتي تيره ايم ، وقتي سراپا كدريم، به چشم مي آييم و ديده مي شويم، اما لطافت هر چيز كه از حد بگذرد، ناپديد مي شود. 
يا لطيف ! كاشكي دوباره، مشتي، تنها مشتي از لطافتت را به من مي بخشيدي تا مي چكيدم و مي وزيدم و ناپديد مي شدم، مثل هوا كه ناپديد است، مثل خودت كه ناپيدائي . . . يا لطيف!

 

مشتي، تنها مشتي از لطافتت را به من ببخش . . .

(عرفان نظر آهاري


ارسال شده در تاریخ : شنبه 9 فروردين 1393برچسب:, :: 11:33 :: توسط : عبدالحمید امینیان

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
سراسر وجود من زیارت است
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی-زیارت-غز






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 37606
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1